Translate

جستجوی این وبلاگ

بیوگرافی محسون

 بیوگرافی محسون
ماهسون یکی از خواننده‌های کرد ترکیه‌ است. وی در سال۱۹۶۹میلادی برابر باسال ۱۳۴۸شمسی در یکی از روستا‌های استان دیاربکر در خانه‌ای که فقط یک اتاق داشت به دنیا آمد. زمانیکه مادرش او را ۴ ماهه حامله بود از پدر ماهسون طلاق گرفت و ماهسون تا ۶ سالگی هیچگاه پدر خود را ندید بعد از ۶ سالگی هم گاه گاه پدرش بدیدنش می‌آمد. ماهسون زمانیکه ۱۵ساله بود به استانبول رفت.
 ۱۹ سالگی وارد دانشگاه فنی استانبول شد او یکی از خوانندگان تحصیلکرده ترکیه در رشته موسیقی است. ماهسون در سال ۱۹۹۳ اولین آلبوم حرفه‌ای خود را وارد بازارموسیقی کرد.و بعد از آن هم تقریبآ هر ۲ سال یکبار آلبومی رااجرا کرده‌است.ماهسون هر بارکه آلبومی تازه وارد بازار می‌کندرکورد فروش را میشکند و تا کنون هیچکدام از خوانندگان ترکیه نتوانسته‌اند از لحاظ فروش آلبوم با او رقابت کنند. .ماهسون آهنگساز قابلی نیز هست او اکثر ترانه‌هایش را خودش می‌سازدو برای بعضی از خوانندگان معروف هم تاکنون آهنگهائی ساخته‌است . وی انسانی آشتی خواه خوش ظاهر و دوست داشتنی است ودر بیشتر کاستهای خود از جنگ‌ها نالیده و برای حلبچه و چچن و... نیز ترانه‌های ماندگاری سروده...در سال 93 بود که مصمم شدم به:

1- صلح،دوستی،برادری،ساخت اثری جهت محبت،با هم بودن ،دین،زبان،مذهب،یه دید سیاسی جداگانه.
2- با عصر تکنولوژی همراه شدن.
3- یک موزیسین تولید کننده و مدیروسازمان دهنده باشم.
4- سرمایه گذاری برای موسیقی.
5- نمونه کامل یک هنرمند بودن.

6- دست کم هر 2.5 و یا 3 سال یک آلبوم ساختن.
7- با زنان به برنامه نیامدن.
8- تصدیق اولین ها. (آماتور ها)
9- به با ارزش ترین انسان ها اهمیت قایل شدن.
ماهسون از زبان خودش

هر آدمی که زندگی می کنه دارای یک رویا یک زندگی نامه و یا یک رمانی است. یکی محزون ،
 یکی پرنشاط و یکی زندگی تاریکی داره. هر انسانی از تاریکی می آد و به تاریکی می ره.
 شما توان تعقیب سالهای مه آلود گذشته رو ندارید. در این نوشته تنها بخش کوچکی اززندگی من رو می تونید پیدا کنید.
مادرم "فائقه آریک" و پدرم "چرکز بازنجیر" در یک بیمارستان دولتی در "بینگول" با هم آشنا شدند و ازدواج کردند.
مادرم به علت داشتن سه فرزند از شوهر قبلی خودش  و یازده فرزند از شوهر بعدیش تا حد جدایی با پدرم پیش رفت. مادرم من رو چهار ماه  حامله بود که از پدرم جدا شد و به "دیار بکر" کوچ کرد. او بالاخره چهارمین و آخرین بچه خودش رو در 26 مارت سال 1969 به دنیا آورد و اسمش رو عبدالله گذاشت. عبدالله اسمی است که مادرم روی من گذاشت. در پنج سالگی با تعویض شناسنامه  توسط پدرم اسمم ماهسون شد. دیاربکر با تاریخ 9000 ساله و اولین مرکز مسکونی دنیا و منطقهء گسترده تمدن انسانیت با تاریخ وخاک جادویی. دیاربکر سرزمین "ضیاءگوکالپ" ها و "علی امری" ها،  "سلیمان نظیف" ها و "احمد عارف" ها و سرزمین بلبل ترانه ها "جلال". دیار بکر  سرزمین خوش آوازه خوان ها سرزمین مارها ، عقرب ها، رنج ها، سختی ها و به همان اندازه دیار بکر سرزمینی پر غرور. در منطقهء عرب شیخ این شهر در خانه ای که مجموعاً یک اتاق داشت به دنیا اومدم.  برادرهای ناتنی ام که از شوهر قبلی مادرم بودند (اسماعیل آریک ، محمود اریک  و مصطفی آریک) از به دنیا آمدن من خیلی خوشحال شدند و منو مثل برادر تنی خود بزرگ کردند. من شوکت پدری رو از اونها دیدم چون اصلاً پدرم رو نمی شناختم. اولین بار پدرم رو یه دفعه در 6 سالگی از دور دیده بودم. از شش سالگی به بعد در بعضی تعطیلات شش ماهه که به دیدار مادربزرگم می رفتم پدرم و بقیه برادرانم رو تنها در اون زمان می توانستم ببینم. دوره ابتدایی رو در مدرسه ابتدایی "سلیمان نظیف" و دوره راهنمایی رو در مدرسه "علی امری" و دبیرستان رو در مدرسه جمهوریت دیار بکر خوندم پسر خاله ام آیخان باران در بین اقوام آدم دوست داشتنی ای هست و خیلی هم خوب  ساز می زند. دفعه اول در برابر آیخان لرزان لرزان اولین شعری رو که یاد گرفته بودم خوندم. آیخان تحت تاثیر صدام قرار گرفت. از اون روز به بعد آیخان کار مداوم رو با من آغاز کرد. حضور اول من در صحنه در دبیرستان جمهوریت به تحقق پیوست. مادرم و برادرانم دکتر  یا مهندس شدن من رو می خواستند. تاثیر موسیقی روی من خیلی زیاد بود. هر روزم با  موسیقی می گذشت. در ذهنم آواز خواندن در کنسرت ها رو پرورش می دادم. به سختی می تونستم تصمیم بگیرم که مهندس خواهم شد ، دکتر و یا یک هنرمند.

در سال 83 و 84 در فستیوال دیار بکر در مسابقات آواز خوانی برای مطرح شدن خودم رو  آزمودم. در دومین دوره شرکت در مسابقات برای اول شدن مصمم بودم. در سال 84 در دیاربکر کاست آماتوری من توسط یک راننده اتوبوس (محمد تاریح) به گوش تهیه کننده ای  به نام مصطفی گونش رسید و مصطفی گونش صدای منو خیلی پسندید و منو به  استانبول دعوت کرد. برای موفقیت و رسیدن به هدفم 1800 کیلومتر مسافت رو به اون  هر کهن طی کردم. سوالات زیادی در ذهنم وجود داشت. در بین میلیون ها نفر انسان  در در چنین کلان شهری چه کسی می دونه که زندگی چقدر سخته؟ خیالات و امیدهایی  داشتم اما از یک طرف ترس و وحشت هم داشتم. زندگی تا پایان عمر ، برای دنیا ،  عشق، غم، حسرت، غربت. مجادله من در سال 84 در ماه سپتامبر با ورودم به استانبول  شروع شد. جایی که همسایه همسایه رو نمی شناسه ، آدم آدم رو نمی شناسه. آری این  شهر استانبول است. چطور ساکنان استانبول به اونجا کوچ کردند و اومدند هم  ترسناکه هم پر رمز و راز و هم باز پس گیری شهر ( از دست قوم اشغالگر شهر)  به نظر من خیلی زیباست. چگونگی اون رو هیچکس به درستی نمی دونه.

آلبوم اولم رو در سال 84 در ماه کاسیم ( نوامبر) به دنیای موسیقی عرضه کردم.  در پی اون 7 آلبوم دیگه اومد.

5سال تموم گذشته بود. در این مدت خونه ام اتاق شماره 314 هتل لاله بود.  این هتل در جاده مسیح پاشا گل سرسبد هتل ها بود. در سال 89 تصمیم  گرفتم برای تهیه آلبوم و هرچه زیبا شدن کارهام در موسیقی و وارد شدن به  عرصه کنسرواتوری در امتحان دانشگاه شرکت کنم، دانشگاه دولتی فنی موسیقی ترک. مکان اجرای موسیقی، اولین کنسرواتوری موسیقی ترک در ترکیه. در سیاست موسیقی مدرسه موسیقی کم بود. اما چه افسوس که در اثر سستی  دولت یک مدرسه موسیقی موجود بود. در مقابل این سیستم آموزش ضعیف من اراده قوی ای داشتم. مدرسه آموزشی هنرمندان ترکیه متاسفانه به دست فراموشی  سپرده شده بود و دیگر یک موسسه مورد علاقه نبود و ارزشی نداشت. جهانی  شدن هنر مرهون ارزش پیدا کردن هنر میان جوامع و مردم هست. امیدوارم  سیاستمردانی که به هنر و هنرمند ارزش قایل میشوند مسوول موسسه های آموزشی بشوند. در سال92 با "حلمی توپ اوغلو" آشنا شدم که به من پیشنهاد یه آلبوم کرد. من با  این پیشنهاد که بعد از 4 سال به من شده بود در سال 93 با آلبوم "عالم بویسا"  کار حرفه ای خودم رو آغاز کردم. در سال 94 در کازینوی چاکیل به همراه بولنت ارسوی ( خواننده) به صحنه رفتم. در سال94 برای استار تی وی سریال عالم بویسا رو در چند قسمت کار کردیم.

 در سال 93 بود که مصمم شدم به
 ـ ساخت اثری جهت محبت، صلح، دوستی، برادری، با هم بودن، دین، زبان، مذهب، یه دید سیاسی جداگانه.
 ـ با عصر تکنولوژی همراه شدن.
 ـیک موزیسین تولید کننده و مدیر و سازمان دهنده بودن.
 ـ سرمایه گذاری برای موسیقی.
 ـ نمونه کامل یک هنرمند .
 ـ دست کم هر 2.5 و یا 3 سال یک آلبوم دادن.
 ـ با زنان به برنامه نیامدن.
 ـ تصدیق تازه کاران(آماتورها (
 ـ به با ارزش ترین انسان ها اهمیت قائل شدن.
 سالی که در استانبول بودم هر روزش جدا ، هر لحظه اش یک غم جداگانه و یک
مجادله بود من در سالهای مه آلود گذشته مقاطع رو گذروندم 



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر